یاقوت فام

معنی کلمه یاقوت فام در لغت نامه دهخدا

یاقوت فام. ( ص مرکب ) به رنگ یاقوت سرخ. یاقوت رنگ :
بیامد از آنجایگه شادکام
رخ از خرمی گشته یاقوت فام.فردوسی.به دیباچه بر اشک یاقوت فام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام.سعدی.طوطیان جان سعدی را به لطف
شکری ده زان لب یاقوت فام.سعدی.بر مرگ دل خوش است در این واقعه مرا
کاب حیات در لب یاقوت فام اوست.سعدی.

معنی کلمه یاقوت فام در فرهنگ فارسی

به رنگ یاقوت سرخ

جملاتی از کاربرد کلمه یاقوت فام

بادهٔ یاقوت فام در دل الماس جام هست چو تابنده مهر بر فلک زرنگار
گر خون من ز شیشه بریزد به جام او لب بر ندارم از لب یاقوت فام او
پیداست کز غم لب یاقوت فام توست لخت دلم که رنگ به خون جگر شود
از بس که در خیال مکیدم لبان او یاقوت فام شد لب گوهرفشان او
نشسته است در قصر یاقوت فام می لعلیش کرده ساقی بجام
به دیباچه بر اشک یاقوت فام به حسرت ببارید و گفت ای غلام
خوش می کشد به دایره خط زمرُّدی برگرد شکَّرت لب یاقوت فام تو
ز خون آهو بیجاده رنگ چنگ پلنگ ز خون تیهو یاقوت فام چنگ عقاب
ترسم که گیرد آن لب یاقوت فام را خونی که می کنی به دل از ناز بوسه را
گهرها در شکم دارد لب یاقوت فام او وزاو سربسته هر نکته شکرها در شکن دارد