یاقوت رنگ. [ رَ ] ( ص مرکب ) به رنگ یاقوت. سرخ : داغها چون شاخه های بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار.فرخی.مگر چو پرده شرم از میانه بردارد مرا از آن لب یاقوت رنگ باشد رنگ.معزی.سبیکه فروریخت در نای تنگ برآمد زر سرخ یاقوت رنگ.نظامی.براندازدش تخت یاقوت رنگ.نظامی.که گلگونه خمر یاقوت رنگ بشستن نمیرفت از روی سنگ.سعدی.
معنی کلمه یاقوت رنگ در فرهنگ فارسی
برنگ یاقوت سرخ
جملاتی از کاربرد کلمه یاقوت رنگ
ز رشک آن لب یاقوت رنگ لعل بدخشان چو لاله از جگر سنگ داغدار برآید
در هوای دیدن لعل لب یاقوت رنگ کوهی دیوانه دل را کندن کان آرزوست
به خنده چون لب یاقوت رنگ بگشائی ز شرم زرد شود همچو زعفران گوهر
گه بود الماس پیکر گه بود یاقوت رنگ گاه باشد گوهر آگین گاه باشد لعل بار
ز غنچه لب یاقوت رنگ او چه عجب که خون شود دل لعل از عروق کان بچکد
تا بدیدم خنده لعل لب یاقوت رنگ جن برای قوت روح از دیده خونخوردن گرفت
معدن گوهر شده است بی تو دو چشمم ولیک آن لب یاقوت رنگ گوئی از این معدن است
تا ریخت خون ما لب یاقوت رنگ دوست کون و مکان کنایتی از خون بهای ماست
داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون نار دانه گشته اندر زیر نار
یا به خون خود لبش را می کنم یاقوت رنگ یا عقیق آبدارش در دهن خواهم گرفت