یاغیگری

معنی کلمه یاغیگری در لغت نامه دهخدا

یاغیگری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) سرکشی. نافرمانی. عصیان : آوازه یاغیگری و فتنه نوروز در افواه افتاد. ( تاریخ مبارک غازانی 16 ). و یکی از مقدمان مازندران خائف گشته ببندگی نیامد تا اسم یاغیگری بروی افتاد. ( تاریخ مبارک غازانی ص 38 ). غازان خان گناه او ( کیاصلاح الدین ) ببخشید و چون به ولایت خود به وقت دیگر باز یاغیگری آغاز نهاد. ( تاریخ مبارک غازانی ص 41 ).

معنی کلمه یاغیگری در فرهنگ معین

(گَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ۱ - دشمنی ، عداوت . ۲ - سرکشی .

معنی کلمه یاغیگری در فرهنگ عمید

نافرمانی، سرکشی، تمرد.

جملاتی از کاربرد کلمه یاغیگری

یکی از سرداران قزلباش به نام بوداق خان چگنی (سال ۹۹۷ هجری قمری) که لَه‌له شاهزاده سلطان حسن میرزا پسر چند ماهه شاه عباس بود، آن شاهزاده شیرخوار را دستاویز یاغیگری ساخت و پس از بازگشت شاه از خراسان، در صدد برآمد که به نام شاهزاده در آن سرزمین حکومت مستقلی برای خود ترتیب دهد ولی به سبب لشکرکشی عبدالمومن خان ازبک به خراسان کاری از پیش نبرد و ناچار باز سر به اطاعت شاه عباس نهاد.