یازی

معنی کلمه یازی در لغت نامه دهخدا

یازی. ( حامص ) ( مرکب از یاز مخفف یازنده + «ی » علامت حاصل مصدر ) امامستقلاً به کار نرود بلکه غالباً بصورت ترکیب استعمال می شود چنانکه در دست یازی و شمشیریازی و جز آنها.
- دست یازی ؛ دست درازی. درازدستی کردن :
جهان را چنین دست یازی بسی است
ز هر رنگ نیرنگ سازی بسی است.فردوسی.دلم غارتیدی ز بس ترکتازی
ز پایم فکندی ز بس دستیازی.خاقانی.به تاج کیان دستیازی کنی.نظامی.- شمشیریازی ؛ شمشیرکشی :
گر او قصد شمشیریازی کند
زبانم به شمشیربازی کند.نظامی.اوبهی کلمه یازی را به معنی قُلاج آورده و در بعض لغت نامه های خطی ذیل یازی صورتهای فلاح و فلاج نیز آمده و بهمین سبب شعوری هم یازی را به معنی برزگر آورده ولی در کتب لغت دیگری که در دسترس ما بود دلیلی به دست نیامد که یازی به معنی قلاج است یا فلاح ( برزگر ). فقط در کشف اللغات قلاج را به معنی جهیدن و یا جست برجست رفتن آورده که ظاهراً با معانی یازیدن که یکی از آنها جنبش و حرکت است اندک تناسبی دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه یازی

به وقتی چنین، کنج بهتر ز کاخ که دوران کند دست یازی فراخ
بشام و سحر، نغمه سازی کنند بسرو بگل، دست یازی کنند
تو صاحب سر کاری شو که هرچت آرزو باشد همه آراسته بینی چو یازی دست زی انبان
دست یازی چو بر کمان ستیز مرگ خواهد ز تیر پای گریز
اسب تازی رزم سازی دست یازی بی دریغ موی تیغ آن کش ظفر از وی مصور داشتند
ترا شهر توران بسندست خود به خیره همی دست یازی ببد
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
چو تازی اسب، دریا کمتر از خاک چو یازی تیغ، مردان، کمتر از زن
در صفّهٔ شاه دست یازی نبود واندازهٔ کوتاه و درازی نبود
شمشیر یلان کشد چو یازی ز غلاف تیغ تو خورد خون چو در آید به نیام