یارش
معنی کلمه یارش در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه یارش
چو بر کارش فتادی چشم یارش یکی را ده شدی نیروی کارش
که از هر دو جهان او بیخبر بود که یارش جملگی اندر نظر بود
بخلوت ارچه نشیند بر تو، شاد مباش که یارش اوست که بیرون خلوت استادست
خوش آنکه بر رخ یارش نظر کند شاداب لبش نجنبد و قلبش کند: سئوال و جواب
عاشق زهجر و طعنه اغیار جان نداد یارش بضرب تیغ تغافل مگر کشد
چو دادندی گلی بر دست یارش رخ از شادی شدی چون نوبهارش
پاک نمیکنند چشمی که از یارش جدا مونده
آنکه یارش تو نباشی نفسی با که نشیند؟ وانکه حالش تو نپرسی غم دل با که گسارد؟
رهنمایی کوی یارش کرد دادمی چاره ی خمارش کرد
عاشق بگو وضو نکند جز بخون دل خواهد اگر بکعبه ی یارش دهند بار
ای خنک آنکه حق بود یارش گرم باشد همیشه بازارش