یار جان

معنی کلمه یار جان در لغت نامه دهخدا

یارجان. [ رَ ] ( معرب ،اِ ) در حاشیه المعرب به نقل از التهذیب آمده : یارجان گویا فارسی است و از پیرایه های دو دست است. ( المعرب ص 357 ). ظاهراً مثنای یارج و آن معرب یاره است.
یارجان. ( اِخ ) دهی است از بخش میاندوآب شهرستان مراغه. دارای 7550 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه یار جان در فرهنگ فارسی

ده دهستان مرحمت آبادبخش میاندو آب شهرستان مراغه . در ۱۲ کیلومتری باختری میاندو آب . جلگه معتدل

جملاتی از کاربرد کلمه یار جان

چه کنم پیش یار جان افشان؟ که نثارم ز دست می‌برود
ای خراب ازمار بدفرمای خویش در حجاب از یار جان افزای خویش
در آن قربت زوصل یار جان داشت نمود عشق سّر جان جان داشت
از جسم بکوی یار جان رفت مرغی ز قفس به آشیان رفت
دل در پی وصل یار جان داد و آن یار نشد، دریغ، حاصل
هر تیر بلایی که رسید از طرف یار جان پیش ستاد و همه را سینه سپر کرد
دهم به زلف و خط یار جان محزون را از آن به تیرگی شب خوشم که مجنون را
روز وصل یار جان ده ور نه عمری بعد ازین همچو ما از زیستن خواهی پشیمان زیستن
همره عقل و یار جان علمست در دو گیتی حصار جان علمست
نیامد دلبر و من مردم آخر ز هجر یار جان بسپردم آخر