یاخشی

معنی کلمه یاخشی در لغت نامه دهخدا

یاخشی. ( ترکی ، ص ، ق ) خوب. یاخچی.
- یاخشی یاخشی ؛ کنایه از مردی بی اراده. مردی که به اراده دیگران کار کند و خود جزنامی نباشد و مأخوذ است از این حکایت : طراری چندگه به خرسی گفتن کلمه یاخشی یاخشی را آموخته بود و تنگ غروبی بدو لباسهای فاخر پوشید و کلاهی بر سر او نهاد و دو تن زیر دو بند او گرفته در بازاری مسقف بدکان تاجری درآمدند. چنان نمودند که خرس خواجه و طراران خدمتکاران اویند. خرس را بر کرسی بنشاندند و صاحب حجره یکی یکی از انواع ترمهی ها و خزها و سنجابها می آورد و می پرسید که خواجه این را می پسندد و او میگفت یاخشی سپس میگفت ده طاقه کافی باشد باز همان یاخشی را از خرس میشنید تا مقداری کثیر از جامه های فاخر گرد شدو طراران گفتند تا اینها را به خانه حمل کنیم و بهاء آن را از وکیل خرج گرفته بیاوریم باز خرس گفت یاخشی و قماشها را برگرفته بیرون بردند و بعاقبت بازرگان دیری از شب گذشته هر چه میگفت همان جواب را شنید و نزدیک شد دید خواجه خرسی است و اموال او را طراران برده اند.

معنی کلمه یاخشی در فرهنگ فارسی

خوب یاخچی

جملاتی از کاربرد کلمه یاخشی

سنده یاخشی سیمرغ ایتدون مگسی
چوخ پیشیر یاخشی پیشیر گویده فیریلدات چوره گی منبر اوسته چوره یین قوی قالانیب تللنسین
‫با جَبهتِ گشاده ، خردمند دیه بود‬ ‫آلنی آچیق ، یاخشی درین قاناردی‬