یابسی

معنی کلمه یابسی در لغت نامه دهخدا

یابسی. [ ب ِ ] ( اِخ ) ابوعلی ادریس بن یمان اندلسی یابسی. ابن ماکولا گوید: این نسبت به یابسة است که یکی از جزایر اندلس میباشد. وی شاعری بلندمرتبه و مناظر بوده و به قسطلی شهرت داشته است. ابوعامربن شهید او را یاد کرده و او را به شهری که در آن میزیسته نسبت داده است وی تا پیش از سال 440 هَ. ق. در قید حیات بوده است. ( از انساب سمعانی ص 596 ).
یابسی. [ ب ِ ] ( اِخ )این نسبت به یابس است و او ابوالحسن بن زیدبن محمدبن جعفربن مبارک بن قلفل بن دینار یابسی عامری کوفی معروف به ابن ابی الیابس است وی از مردم کوفه و راستگو بوده است. از ابراهیم عبداﷲ عیشی قصار و داودبن یحیی دمان و حصن بن حکم حیری و احمدبن احمدبن موسی حمار حدیث کرد و محمدبن مظفر و ابوحفص بن شاهین و ثلاج و ابن زرقویه از وی روایت کرده اند محمدبن احمدبن سفیان حافظ گوید: در سنه 441 زیدبن محمد عامری معروف به ابن ابی الیابس پنج روز باقی مانده از ذی القعده وفات یافت و او شیخی صالح و صدوق بود و در پایان عمر به وسواس و پریشانی حواس مبتلا شد... ( انساب سمعانی ص 596 ).

جملاتی از کاربرد کلمه یابسی

طبل تهی نکوست گر آوازه ات هواست هر رطب و یابسی که بود در شکم منه
هر رطب و یابسی که رقم دارد از وجود در خویشتن طلب که کتاب‌المبین تویی