معنی کلمه گیهان در لغت نامه دهخدا
گیهان به عدل خواجه عدنانی
عدن است و کارهاست به انداما.رودکی.چو روشن زمانه بدانسان بود
که فرمان دادار گیهان بود.فردوسی.همان تور کش بخت و اورند بود
به دادار گیهانْش سوگند بود.فردوسی.تو داری بزرگی و گیهان تراست
همه بندگانیم و فرمان تراست.فردوسی.ای میر جهان ایزد بسپرد به تو گیهان
گیهان به ستمکاران دانم که بنسپاری.منوچهری.ترا نزدیک و آسانست و پیدا این جهان پورا
ز تو پنهان و دشوار است و دور است آن دگر گیهان.ناصرخسرو.یک چند تو خورده ای جهان را
اکنون بخوردت باز گیهان.ناصرخسرو.عیانت صورت ظاهر نهانت صورت باطن
خمیرت وسعت عالم خیالت حالت گیهان.ناصرخسرو.شاید از اقبال وبخت تو که گیهان آفرین
آفریند از پی ملک تو گیهان دگر.سوزنی.عقلای جهان ، و علمای گیهان ، که ناظر امور جمهورند، تقدیم این سیاست را هفوت محض ، وزلت صرف شمرند. ( سندبادنامه ص 172 ).
این کلمه را کیهان ( به کاف ) نیز آورده اند و در تداول امروز خاصةً کیهان بیشتر متعارف است. رجوع به کیهان و نیز رجوع به جهان و عالم و دنیا شود.