گیه

معنی کلمه گیه در لغت نامه دهخدا

گیه. [ ی َه ْ ] ( اِ ) مخفف گیاه است. گیاه و علف را گویند. ( از برهان قاطع ) ( از صحاح الفرس ) ( از بهار عجم ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
زمرد و گیه سبز هر دو یکرنگ است
ولیک از آن به نگین دان کنند از این به جوال.حکیم ازرقی ( از بهار عجم ).عیسی و خرش هر دو چو در مجلس مااند
آن را چو سماع آمد این را گیهی گو.سنایی.رجوع به گیاه شود.

معنی کلمه گیه در فرهنگ عمید

= گیاه

معنی کلمه گیه در فرهنگ فارسی

مخفف گیاه است ٠ گیاه و علف را گویند ٠

جملاتی از کاربرد کلمه گیه

گر من گیاه سبزم و تو ابر نوبهار هل تا گیه بجوشد بر من بهار رو
ز اشکم گیه بروید از اقامت تو یک شب بر جویبار چشمم سرو روان نروید
با من نه طعام نی شراب است نانم گیه آب من سراب است
زهی کوری بباغ آفرینش کز سر غفلت فلک را نیلفر دانی و طوبی را گیه خوانی
زان برق که سوختی جهانی مگذار ازین گیه نشانی
زمرد و گیه سبز هر دو همرنگند ولیک از ین بنگین دان برند ، از آن بجوال
گهی تبه شود این از هبوط تیره دلی گیه سیه شود آن ز احتراق رخشانی
گهی از عقیقش شکر می‌شکست گیه سنبلش بر قمر می‌شکست
همچو حیوانی گیه میخورد خوش هر سوئی بیخود نگه میکرد خوش
سعدی سپر از جفا نیندازد گل با گیه است و صاف با دردی