گوی بازی

معنی کلمه گوی بازی در لغت نامه دهخدا

گوی بازی. ( حامص مرکب ) عمل گوی باز. کار گوی باز. گوی باختن. بازی کردن با گوی :
پس از چه رسد سرفرازی مرا
چو کوشش ترا گوی بازی مرا.اسدی.در این روز به کدو زدن و لهو و لعب و گوی بازی کردن مشغول باشند. ( تاریخ قم ص 248 ).

معنی کلمه گوی بازی در فرهنگ فارسی

۱ - بازی با گوی و چوگان : پس از چه رسد سر فرازی مرا چو کوشش ترا گوی بازی مرا . ۲ - عمل و شغل گوی باز .

معنی کلمه گوی بازی در فرهنگستان زبان و ادب

{bowls} [ورزش] نوعی بازی بین دو نفر که در زمین مسطح انجام می شود و دو شرکت کننده سعی می کنند با غلتاندن توپی بزرگ آن را تا حد امکان به یک توپ کوچک نزدیک کنند

جملاتی از کاربرد کلمه گوی بازی

دلم را گوی بازی کرده اید و راضیم از جان ولیکن باخبر ای ماهرویان از شکست او
ز بهر گوی بازی رفت بیرون وزو هر لحظه صد دل خفت در خون
چن بعزم گوی بازی رانده بیرون رخش ناز در پیش صد عاشق دلخسته سر گردان شده
میاسای یکساعت از گوی بازی ز آسایش این و از گردش آن
بروزی که تو گوی بازی بشادی فلک را ز گوی اخترانیست بیمر
چرا زان پیشتر تن بر قضا ندهی که تقدیرش سرت را گوی بازی سازد و دستت کند چوگان
می زنی بر من سرگشته که سربازی کن گوی بازی تو به چوگان من آموخته ای