گوشه گزینی
معنی کلمه گوشه گزینی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه گوشه گزینی
گر صبر کنی گوشه گزینی ای دل بینی که درآن گوشه چه بینی ای دل
قاسم، نتوانی که دگر گوشه گزینی چون نور رخش از در و دیوار برآمد
ای فروغ دیده و چراغ دوده گروهی که مهر پرور و شوی پرستش را این کرد و کارست و با لاف پاک دامانی و پاکیزه گریبانی این انداز و هنجار، دانای کارآزموده و بینای راه پیموده به پاس پیمان و پیوند او بنیاد گوشه گزینی نهد و خاک خاندانی که شکسته سامانش به سالیان دراز درست افتاد بر باد دهد، من گنگ خواب دیده و تو کر، نه من گفتن توانم نه تو شنفتن. بار خدا گواه است و پاک پیمبر آگاه اگر در رسیدن این نامه دامن از این خارجامه در نچینی و اندیشه از این پیشه خانه بر که تیشه ریشه پرداز است باز نبری، جاودان از من آماده باز بریدن و دامان در چیدن باش، دیوانه زنگی کور آهنگ که خود از چاه راه نداند و راهنمایئ فرهنگ سهلان سنگ جهان دیده مردم را نیز افسانه خواند، شایان خواری و راندن است نه در خورد یاری و خواندن. زنهار دامن از این گرد درد انگیز که خواسته خامی است بیفشان و لگام از ناورد مرد آویز این چالش که انگیخته خودکامی است درکش، که آب دیده کامرانی از آن برباد است و آتش دوده زندگانی از این در خاک.
ولی باید که یک گوشه گزینی نداند کس که تو گوشه گزینی