گنجینه سنج

معنی کلمه گنجینه سنج در لغت نامه دهخدا

گنجینه سنج. [ گ َ ن َ / ن ِ س َ ] ( نف مرکب ) گنجینه گشای. خزانه دار. گنجینه دار. ( ناظم الاطباء ). کسی که گنجینه را می سنجد و وزن میکند. که زرها را سنجد و در خزانه نهد :
دگر زآن مجوسان گنجینه سنج
به آتشکده کس نیاکند گنج.نظامی.گره کرد زآن سان ترازوی گنج
که شد آبله دست گنجینه سنج.ملا عبداﷲ هاتفی ( از آنندراج ).- ترازوی گنجینه سنج ؛ ترازو که بدان زر سنجند و در خزانه نهند :
که چندین ترازوی گنجینه سنج
به یکجای چندان ندیده ست گنج.نظامی.و رجوع به گنجینه دار و گنجینه گشای شود.

معنی کلمه گنجینه سنج در فرهنگ عمید

۱. آن که گنج را بسنجد و ارزش آن را معین کند.
۲. (اسم ) ترازویی که با آن گنج را وزن کنند: که چندین ترازوی گنجینه سنج / به یک جای چندان ندیده ست گنج (نظامی۶: ۱۰۵۳ ).

معنی کلمه گنجینه سنج در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه گنج را وزن کند و در خزانه نهد : دگر زان مجوسان گنجینه سنج به آتشکده کس نیاکند گنج . ( نظامی ) یا ترازوی گنجینه سنج . ترازویی که بوسیل. آن زر سنجند و در خزانه نهند : که چندین ترازوی گنجینه سنج به یکجای چندان ندیدست گنج . ( نظامی )

جملاتی از کاربرد کلمه گنجینه سنج

بر یک تن از ملوک گمان بد که چون شود گنجینه سنج نظم بلاغت نظام تو