جملاتی از کاربرد کلمه گلرو
شاهد گلرو بمحفل پرده بگرفت از جمال بلبل عاشق کجائی نغمه ی آهنگ کن
جام جهانبینش لقب از ساقی گلرو طلب یاری بود یاقوتلب چون غنچه خندان پرورد!
چو بیرون شد ز شهر آن سرو گلرو هوای روم کرد و چین در ابرو
چه شکوه ها که ندارم ز دست آن گلرو ولی به روی گلت طاقت شمار ندارم
سپهدار دانست جادوست او فرانک نه آن دخت گلرو است او
اندرآ در برم عشق وسر و گلرو را ببین باغبانا بعد از این لاف از گل و گلشن مزن
کی شود بلبل و قمری زگل و سرو آزاد گر تو گلرو بچمن سرو خرامان نکنی