گل گر. [ گ ِ گ َ ] ( ص مرکب ) طیان. ( مهذب الاسماء ). بنا. راز. گلگیر. گلکار : همان گل گران را ز نو بار داد همان خانه ها کرد و خوشه نهاد.شمسی ( یوسف و زلیخا ).چو بر گل گران بدره ها بخش کرد همه رنگ رخسارشان رخش کرد.شمسی ( یوسف و زلیخا ).مرد سقا و گل گر و حمال هر سه وان را دلیل دان بر مال.سنایی.کز خاک گورخانه ما خشتها کنند وآن خاک و خشت دستکش گل گران شود. سعدی.
معنی کلمه گل گر در فرهنگ عمید
= گِلکار
جملاتی از کاربرد کلمه گل گر
عشق گل گر آشکارا کرد بلبل باک نیست عاشقی ترسد ز رسوایی که عشقش پاک نیست
دستهٔ گل گر تو را دهد تو چنان دانک دستهٔ گل نیست آن، که پشتهٔ خار است
چو گل گر صحبتم میخواهی از جان به شب در زیر پهلو بستر انداز
خار پهلو کند ز صحبت گل گر ز خلق تو بو ستاند باغ
تعمیر سرای دل، به از خانه گل گر مرد حقند یک دلی شاد کنند
جای گل بلبل برآرد شاخ گل گر فشانی بر چمن خاکسترم
میدهد گاهی بری نخل امید ما ولی تخم گل گر میفشانم بر مغیلان میدهد
بس که سیراب است از ابر بهاری، دور نیست چوب گل گر میزند بر آتش دیوانه آب
سزد بلبل به گل گر در گلستان هم نفس باشد چرا پس جان من در تن گرفتار قفس باشد
پیش که سر نهی به گل باده بخور به پای گل گر ز جهود بایدت کرد یکی به ده سلف