جملاتی از کاربرد کلمه گشته سر
در دم بوتهٔ ریاضت و قهر متفق گشته سر او با جهر
پردلان را از غریو کوس گشته دل سبک سرکشان را از شراب تیغ گشته سر گران
خلق صد شهر گشته سر گردان در پی خواجه در بدر گردان
حسن خلق از قرب خالق گشته سر تا پا تمام هرچه مظهر دیده از ظاهر هویدا ساخته
مردان حق غریق بلا گشته سر به سر خاصان حق اسیر جفا گشته دم بدم
ای گشته سر جریده پیران شوخ چشم بشنو نصیحتی ز جوانان شرمگین
هستم باد گشته سر از پی نیستی دوان هستی هر تنم ولی نیست تنم، دریغ من
ز سبزه گشته تن دشت مشتری کردار ز لاله گشته سر کوه مشتری پیکر
خودنما گشته سر زلف تو از هر سر موی لازم طول امل عرض تجمل باشد
از سر سر به مهر پشیمان نشد کسی بس فاش گشته سر که پشیمانی آورد