گسسته دم. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ دَ ] ( ص مرکب ) آنکه از پس دویدن مانده باشد و نفسش گسسته باشد. ( آنندراج ). آنکه نفسش بند آمده باشد : پیوسته باد عزّت و فرّ و جلال او بدگوی را بریده زبان و گسسته دم.فرخی.نگر که در پی بویت دویده بود صبا که وقت صبحدمش خوش گسسته دم دیدم.ظهوری ( از آنندراج ).
معنی کلمه گسسته دم در فرهنگ عمید
۱. نفس بریده. ۲. آن که از خستگی نفسش بند آمده باشد.
جملاتی از کاربرد کلمه گسسته دم
نمانده تاب غمش خاطر رقیب مجوی کسی چه در پی صید گسسته دم گردد
بلبل جان گسسته دم بی گل سوری رخت طوطی طبع بسته لب بی شکر مقال تو