معنی کلمه گستاخ رویی در لغت نامه دهخدا
چو از بیطاقتی شوریده دل شد
از آن گستاخ روییها خجل شد.نظامی.پس از یکچند چون بیداردل گشت
از آن گستاخ روییها خجل گشت.نظامی.چو گستاخ رویی بر این داشته ست
که در پرده پوشیده نگذاشته ست.نظامی.چو شیرین یافت آن گستاخ رویی
بدو گفتا در این صورت چه گویی.نظامی.