گسارده. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) برطرف شده. از میان رفته. شکسته : اندوه من بروی تو بودی گسارده و آرام یافتی دل من از عطای تو.مسعودسعد.|| گذاشته. ( برهان ). و رجوع به گساردن شود.
معنی کلمه گسارده در فرهنگ عمید
نوشیده، آشامیده شده.
معنی کلمه گسارده در فرهنگ فارسی
( اسم ) طی کرده سپری کرده .
جملاتی از کاربرد کلمه گسارده
چمیده جانب چمن رفیقها شفیقها گسارده به رطل و من عتیقها رحیقها