معنی کلمه گزستان در لغت نامه دهخدا
جزیری که مرزش نبد نیم پی
جز از سنگ و خار و گزستان و نی.( گرشاسب نامه ).
گزستان. [ گ َ زِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جهانگیری بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 35 هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان و 10 هزارگزی شوسه مسجدسلیمان به لالی. هوای آن گرم و دارای 350 تن سکنه است. آب آنجا از رود کارون تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری است و راه آن اتومبیل رو است. معدن گچ هم دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
گزستان. [ گ َ زِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان میداود ( سرگچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در 18 هزارگزی جنوب باغ ملک و 22 هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل به رامهرمز و دارای 30 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
گزستان. [ گ َ زِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان ، واقع در 70000گزی شمال باختری کرمان و 8000گزی خاور راه مالرو شاهزاده محمد به کرمان و دارای 15 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
گزستان. [ گ َ زِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوزم و دهج بخش شهر بابک شهرستان یزد، واقع در 23 هزارگزی شمال شهر بابک و 4 هزارگزی راه ندیک به شهر بابک. هوای آن معتدل و دارای 47 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
گزستان. [ گ َ زِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رباطات بخش خرانق شهرستان یزد، واقع در 20 هزارگزی شمال باختر خرانق ، متصل به راه خرانق به گزستان. هوای آن معتدل و دارای 94 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).
گزستان. [ گ َ زِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پایین شهرستان اردستان ، واقع در 15 هزارگزی خاور اردستان و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی اردستان به شهرآب. هوای آن معتدل و دارای 237 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، خشکبار و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).