معنی کلمه گزاریدن در لغت نامه دهخدا
بر عمل تو حق است گزاریدن حکمت
بگزار حق علم گرت دست گزار است.ناصرخسرو. || تعبیر کردن. تأویل کردن :
گزاریدن خواب کار من است.فردوسی.|| گزرانیدن. درگزار کردن. || پیشکش کردن. || طرح کردن و نقش و نگار نمودن اول نقاشان باشد که به اصطلاح ایشان آب و رنگ گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به گزاردن شود.