گریزش

معنی کلمه گریزش در لغت نامه دهخدا

گریزش. [ گ ُ زِ ] ( اِمص ) اسم مصدر گریختن :
کزین لشکر امروز جنگی منم
به گاه گریزش درنگی منم.فردوسی.که جستی سلامت ز کام نهنگ
بگاه گریزش نکردی درنگ.فردوسی.رجوع به گریختن شود.

معنی کلمه گریزش در فرهنگ عمید

گریختن، گریز، فرار: که از لشکر امروز جنگی منم / به گاه گریزش درنگی منم (فردوسی: ۸/۱۳۰ ).

معنی کلمه گریزش در فرهنگ فارسی

( اسم ) گریز گریخت فرار : کزین لشکر امروز جنگی منم بگاه گریزش درنگی منم .

جملاتی از کاربرد کلمه گریزش

هر که پیشش ز لطف تو خبری نه گریزش ز جود تو نه گذر
جز در تو راه گریزش نیست آمدن او نه بکام و هواست
وقتی آرای آزاداندیشانه روسو در انقلاب کبیر فرانسه به بار نشست، کانت از شادی گریست، احساسی که در جامعه محافظه کار آلمانی و اخلاق تا حدی سیاست گریزش مغایرت داشت. کانت در بین فیلسوفان مدرن کمتر به سیاست و فلسفه سیاسی توجه می‌کرد.
ورا با سپاهش به دژ در بیافت در جنگ و راه گریزش نیافت
هر که‌را عقل عاقبت‌بین است زو گریزش همیشه آیین است
که تا از گریزش چه گوید پدر مگر چارهٔ نو بسازد دگر
که از لشکر امروز جنگی منم بگاه گریزش درنگی منم
خام را ذوقی نباشد لاجرم می شود لازم گریزش زین قبل
پس آن را که کل حرکت هوی باشد و یا به متابعت آن وی را رضا باشد، دور باشد از حق، اگرچه بر سما باشد؛ و باز آن را که از هوی بُرینش بود و از متابعت آن گریزش بود نزدیک بود به حق، اگرچه اندر کنش بود.