گرم خیز

معنی کلمه گرم خیز در لغت نامه دهخدا

گرم خیز. [ گ َ ] ( نف مرکب ) کنایه از مردم سحرخیز و زود بیدارشونده. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به گرم خیزی شود. || سبکروح و جلد و چابک و تیزرو. ( برهان ) ( آنندراج ) :
برانگیخت پس چرمه گرم خیز
بیفکند بر هندوان رستخیز.( گرشاسب نامه ).محابا رها کرد و شد گرم خیز
زبان کرد بر پاسخ شاه تیز.نظامی.کشیدندبر یکدگر تیغ تیز
ز گرمی شده چون فلک گرم خیز.نظامی.رجوع به گرم خیزی شود. || صوفی که جهت نوافل شب زود برخیزد. || نمازشب کن. ( برهان ) ( آنندراج ).

معنی کلمه گرم خیز در فرهنگ عمید

گرم خیزنده، چست و چالاک، تیزرو.

معنی کلمه گرم خیز در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - جلد چابک تیزرو : برانگیخت پس چرم. گرم خیز بیفکند بر هندوان رستخیز . ۲ - سحر خیز . ۳ - صوفی که جهت نوافل پیش از پایان شب برخیزد . ۴ - نماز شب گزار .

جملاتی از کاربرد کلمه گرم خیز

برانگیخت پس چرمه گرم خیز بیفکند در هندوان رستخیز
چو هندوی بازیگر گرم خیز معلق زنان هندوی تیغ تیز
ساحلش ناپید و موجش گرم خیز گرم خیز و با هواها کم ستیز
در ره عشقش چو آتش گرم خیز زانکه آتش همنشین می‌بایدش
محابا رها کرد و شد گرم خیز زبان کرد بر پاسخ شاه تیز
زنند فتح و ظفر هر دو در رکاب تو دست شوی سوار بر آن گرم خیز برق عنان
امتان اندر اخوت گرم خیز او برادر با برادر ، در ستیز
از تمنا می بجام آمد حیات گرم خیز و تیزگام آمد حیات
بیا ساقی آن ساغر گرم خیز یکی جرعه بر خاک خسرو بریز
گر بره کام بود گرم خیز بر قدم قند بود بوسه ریز