معنی کلمه گرفته لب در لغت نامه دهخدا گرفته لب. [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ل َ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم خاموش باشد. ( برهان ) : دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب نطق من آب تازیان برده به نکته دری.خاقانی ( دیوان عبدالرسولی ص 429 ).
معنی کلمه گرفته لب در فرهنگ فارسی خاموش ساکت : دیدی مرا گرفته لب آتش پارسی زتب نطق من آب تازیان برده زنکت. دری . ( خاقانی )
جملاتی از کاربرد کلمه گرفته لب یکی کوه آتش به دیگر کران گرفته لب آب نیزه وران تو نرم کرده دل را من دل دلیر کرده زلف کجت گرفته لب بر لبت نهاده ز نقش گل گرفته لب بدندان میان باغ مانی نقشبندان