گرزدار

معنی کلمه گرزدار در لغت نامه دهخدا

گرزدار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) دارنده گرز. مجازاً، شجاع. دلیر :
فراز آورم لشکر گرزدار
از ایران و ایرج برآرم دمار.فردوسی.خروشی برآمد ز درگاه شاه
که ای گرزداران ایران سپاه.فردوسی.مر آن صورت رستم گرزدار
ببردند نزدیک سام سوار.فردوسی.

معنی کلمه گرزدار در فرهنگ عمید

۱. آن که گرز در دست دارد، دارندۀ گرز، گرزبان.
۲. [مجاز] شجاع، دلیر.

معنی کلمه گرزدار در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دارند. گرز : بمنزل رسید آن سپاه گران همه گرزداران و جوشن وران . ۲ - شجاع دلیر .

جملاتی از کاربرد کلمه گرزدار

گزین کرد هشتاد تن نوذری همه گرزدار و همه لشکری
یکی گرزدار از نژاد همای براهی که جستیش بودی بپای
یکی گرزدار از نژاد همای به راهی که جستیش بودی به پای
عنان پیچ و اسپ افگن و گرزدار چو من کس ندیدی به گیتی سوار
پس آن صورت رستم گرزدار ببردند نزدیک سام سوار
پس پشتشان رستم گرزدار دو فرسنگ برسان ابر بهار
فراز آورم لشگر گرزدار از ایران و ایرج برآرم دمار