گرزان

معنی کلمه گرزان در فرهنگ عمید

نالان، زاری کنان.

جملاتی از کاربرد کلمه گرزان

و گرزان نیل نبود هیچ سودی برای مرگ خود پوشد کبودی
یار اگر زان رقیبان و گرزان من است گنج مهر او که مقصودست در جان من است
جز رخنه دل نیست، اگر راه شناسی گرزان که درین خانه تاریک، دری هست
غم چه غم چندانکه گرزان ذره ای بر کوه ریزی کوه گردد ابر و بالا رفته بر هامون ببارد
همچو خون مرده سامان تپیدن در تو نیست کو سماع بلبلان گرزان که بسمل گشته‌ای
قراضه ئی بتو گرزان رسید بیرون آر و گرنه جمله جهان گنج گیر پوشیده
گل را که بیوفا کرد یارب درین گلستان شبنم ز صحبت گل گرزان که بیوفا شد
ای صبا گرزان نگار ما خبر داری بگو بر در آن یار سنگین دل گذر داری بگو
یکی گرزان دو غالب شد در اعمال تو را باشد همان تحقیق احوال