جملاتی از کاربرد کلمه گردون شکوه
دم صبح سلطان گردون شکوه برآمد به بالای البرز کوه
هر کس از بیداد گردون شکوه ای دارد کلیم گر تو هم داری بگو، اینجا کسی بیگانه نیست
بر ثنای خسرو گردون شکوه گر لب لعلت نبودی مفتتن
بی ثنای حضرتت گردون شکوه بی دعای دولتت گیتی پناه
یکی بُرز بالاست، گردون شکوه زمین از فشار سُم او ستوه
شوکت گردون شکوه تست رفعت را پناه ساحت دولت پناه تست صحت را مکان
گر نمیکردم (سحاب) از دور گردون شکوه ی اشک چشمم راز پنهان آشکارا کرده بود
خسروان عادل گردنکش گردون شکوه خواجگان قادر فرمانده خسرو نشان
مالک گردون شکوه کامکار کامل عالی سریر کامران
بهر نثار محمل گردون شکوه تست زمزم که چون ستاره کند قطره ها قطار