جملاتی از کاربرد کلمه گردون سوار
نماند بر زمین هر کس به طینت خاکسار آمد که عیسی از ره افتادگی گردون سوار آمد
پیاده ای است زمین گیر، آفتاب بلند نظر به همت گردون سوار درویشی
تربیت پرورده ی شاه جهان، اسلام خان عیسی گردون سوار و آفتاب مه رکاب
قدر همای سایه خورشید سای تو بر اوج شیر بیشه گردون سوار باد
ای خداوندی که بخت توست بر گردون سوار بنده را بر مرکب دولت سواری کردهای
ایخوش آنروزی که بر گردون سوار پنجه با خورشید خاور بشکنیم
کند رکاب فلک سای نعل که کوبت سوار عرصه گردون سوار مردم چشم