گردون سوار

معنی کلمه گردون سوار در لغت نامه دهخدا

گردون سوار. [ گ َ س َ ] ( ص مرکب ) مسافر در آسمانها. ( ناظم الاطباء ) :
نماند بر زمین هر کس به طینت خاکسار آمد
که عیسی ازره افتادگی گردون سوار آمد.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه گردون سوار در فرهنگ عمید

سوار بر آسمان، آن که در آسمان سفر کند.

معنی کلمه گردون سوار در فرهنگ فارسی

آنکه در آسمانها سفر کند : نماند بر زمین هر کس بطینت خاکسار آمد که عیسی از ره افتادگی گردون سوار آمد . ( صائب )

جملاتی از کاربرد کلمه گردون سوار

نماند بر زمین هر کس به طینت خاکسار آمد که عیسی از ره افتادگی گردون سوار آمد
پیاده ای است زمین گیر، آفتاب بلند نظر به همت گردون سوار درویشی
تربیت پرورده ی شاه جهان، اسلام خان عیسی گردون سوار و آفتاب مه رکاب
قدر همای سایه خورشید سای تو بر اوج شیر بیشه گردون سوار باد
ای خداوندی که بخت توست بر گردون سوار بنده را بر مرکب دولت سواری کرده‌ای
ایخوش آنروزی که بر گردون سوار پنجه با خورشید خاور بشکنیم
کند رکاب فلک سای نعل که کوبت سوار عرصه گردون سوار مردم چشم