گردن مینا. [ گ َ دَ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمت باریک و بالای مینا یا ظرف شراب : بخاک افتم ز تخت سلطنت چون در نماز افتم چو آید گردن مینا به کف مالک رقابم من.صائب ( از آنندراج ).
جملاتی از کاربرد کلمه گردن مینا
ساقیان دختر پیری که به جا مانده ز تاک خوب کردند که بر گردن مینا بستند!
میگساران چنگ تا در گردن مینا زدند دعوی گردن کشی با چرخ مینا کردهاند
تا نشد عالم سیه در چشم ساغر از خمار صبح امید از بیاض گردن مینا نیافت
چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست بیاض گردن مینا ز صبح کمتر نیست
اگر این بار می آید به دستم گردن مینا چو درد می نخواهم داشت دست از دامن مینا
چشم ارباب کرم در جستجوی سایل است ز انتظار جام باشد گردن مینا بلند
از زخم حسرتیکه لب جام میکشد خون بر بیاض گردن مینا نوشتهایم
عجب گردن مینا و قد و قامت رعنا و خم طرّه و گیسوی گره در گره و زلف معنبر که فزونست به رنگ از شب یلدا؛ و زهی خالق یکتا که ازآنست هویدا همه اشیاء، جمیع همه لولو لا لا.
اسیر از یاد ساقی شعله مانند گرفتم گردن مینا در آتش
قدر ناموس خود و عرض شریعت میبرد محتسب گو دست ما در گردن مینا مگیر
تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند خون می هرگز و بال گردن مینا نشد