معنی کلمه گردن افراخته در لغت نامه دهخدا
بر قیصر آمد سپه تاخته
به پیروزی و گردن افراخته.فردوسی.چون گردنت افراخته وآن عاجز مسکین
بنهاده ز اندوه ، زنخ بر سر زانوش.ناصرخسرو. || به مجاز، بالیده. نموکرده. رشدکرده :
کدویی است او گردن افراخته
ز ساق گیایی رسن ساخته.نظامی.