گردانیده
معنی کلمه گردانیده در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه گردانیده
"شاه عباس، بوداق خان چگنی را منظور نظر شفقت گردانیده به منصب والای لَلگی و اتابیگی پسر خود شاهزاده سلطان حسن میرزا معزز و سربلند گردانید و حکومت مشهد مقدس معلی نامزد او شد و الکاء خبوشان و محالی که سابقاً به او متعلق بود به اولاد او حسنعلی سلطان و حسینعلی سلطان چگنی و سایر برادران تقسیم یافت."
در روستاهای بردسیر به دلیل ازدیاد دام از نوع گوسفند (قوچ و میش بز ) انواع لبنیات از جمله روغن گوسفند، مسکه، کره، انواع ماست و پنیرهای پوستی تولید میشوند. در کنار شیوهی تولید به روش صنعتی، اغلب این محصولات لبنی به صورت سنتی و با استفاده از مشک تولید میشوند و در کرمان محبوبیت زیادی دارند. یکی دیگر از لبنیات تولید شده در بردسیر پنیر پوستی است، نوعی از پنیر که برای تهیهی آن پنیر گوسفند را آبکش کرده و آن را در مشک های کوچکی از پوست گوسفند میریزند، و آن را در پوست خشک گردانیده و در زمستان استفاده میکنند. درگذشته که یخچال وجود نداشت مردم بردسیر بدینسان پنیر را نگه داری میکردند و تا ماهها از این پنیر در زمستان استفاده مینمودند .
سرانجام مذاکرات شکست خورد و سلطان یک عملیات نظامی علیه قیام را سازماندهی کرد. نخستین نبرد بزرگ، نبرد ایواناکوات در سال ۱۸۰۵ بود که در آن نیروهای کارادورد ارتش ترکیه را شکست داد و مجبور به عقبنشینی کرد. در سال ۱۸۰۵ شورشیان صرب دولتی را برای اداره صربستان در طول جنگ تشکیل دادند. میان مجمع مردم، شورای حکومتی و کارادورد تقسیم قدرت شد. زمینها به صاحبانش باز گردانیده شد، کار اجباری لغو شد و مالیاتها کاهش یافت. در سال۱۸۰۶ پانزده سال پس از انقلاب فرانسه، صرف نظر از پرداخت مالیات توسط غیرمسلمانان (جزیه)، انقلابیون همچنین تمامی تعهدات فئودالی را لغو کردند.
حسن اللهیاری با استناد به قرآن و سنت (کتب شیعیان) ولایت فقیه را باطل گردانیده و اقوال ائمه شیعیان را نقل میکند که ادعای ولایت و ولی امر بودن به غیر از معصومین و کسانی که خدا آنها را ولی امر گردانیده باطل و کفر میداند و دلائل موافقان ولایت فقیه را و از جمله کتاب ولایت فقیه روحالله خمینی و کتاب دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة از حسینعلی منتظری را با استناد به روایات ائمه شیعیان و قرآن باطل کردهاست.
چندان بگریست که از هوش بشد. پس گریان برخاست و بخانه رفت و آن شب هیچ نخورد و سخن نگفت. دیگر روز پیاده به مجلس آمد اندوهگین و زرد روی چون مجلس بآخر رسید، برفت بخانه. روز سوم پیاده تنها بیامد. چون مجلس تمام شد پیش سری آمد و گفت: ای استاد آن سخن تو مرا گرفته است و دنیا بر دل من سرد گردانیده ای. میخواهم که از خلق عزلت گیرم و دنیا را فرو گذارم. مرا بیان کن راه سالکان.
و از آفات مرید آنست که بنفس او درآید از حسد خَفیّ بر برادران، و آن چنان بود که چون یکی را بیند از برادران که حق تعالی او را بکرامات و کارهای بزرگ مخصوص گردانیده باشد درین طریقت و خویشتن را از آن محروم بیند، حسد بدو درآید باید که بسنده کند بوجود حق تعالی و قِدَم او از مقتضی جود و نعم او و هر که را بینی از مریدان که حق تعالی رتبت او بزرگ گردانیده است باید که تو غاشیۀ او بر دوش گیری که سنّت بزرگان آن راه برین بوده است.
باز گردانیده او را خاک راه باز کرده فانی او را چندگاه
زروی گفت : شنیدم که وقتی مردی درویش و تنگ دست و مقلّ حال در خانه گربهٔ داشت، همیشه گرسنه بودی، از بی قوتی قوّتش ساقط شده، ضعیف و بیمار بیفتاده. موشی در گوشهٔ آن خانه از مدتی دیرباز وطن ساخته بود و در منافذِ زمین از انواعِ انبارها مدّخر گردانیده ؛ با خود گفت : این گربه چنین عاجز و ضعیف افتادست، تواند بود که از عالمِ غیب قوتی که تا اکنونش ندادند، بدهند و او قویحال شود و از فراشِ بیماری بانتعاشِ صحت رسد و از من مستغنی گردد و حال چنان شود که گفتهاند :
و گفت: حق تعالی پنهان گردانیده است چیزها در چیزها رضاء خویش در طاعتها و غضب خویش در معصیتها و مکر خویش در علم خویش و خداع خویش در لطف خویش و عقوبات خویش در کرامات خویش.
اماسمنون‑رحمة اللّه علیه‑محبت را بر معرفت مقدم گردانیده است، از آنکه به هیچ احوال هر چیزی که تعلق به انسانیت دارد در گنجد. امامحبت غیرتی دارد که چون در دلی نزول کند اجازت ندهد که هیچ غیری با او مقاومت و مواظبت نماید.
و آن دمنه که ملک را برین داشت ساعی نمام و شریر و فتان است. شیر مادر را فرمود که: چون برفت تامل کرد و کسان فرستاد و لشکر را حاضر خواست، و مادر را هم خبر کردتا بیامد. پس بفرمود تا دمنه را بیاوردند و از وی اعراض نمود و خویشتن را در فکرت مشغول کرد. دمنه چون در بلا گشاده دید و راه حذر بسته روی بیکی از نزدیکان آورد و آهسته گفت که: چیزی حادث گشتست و فکرت ملک و فراهم آمدن شما را موجبی هست؟ مادر شیر گفت: ملک را زندگانی تو متفکر گردانیده است. و چون خیانت تو ظاهر شد ود روغ که در حق قهرمان ناصح او گفتی پیدا آمد نشاید که ترا طرفة العینی زنده گذارد.
قوله: قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ این «نبأ عظیم» بیک قول اشارت است بنبوّت و رسالت مصطفی علیه الصّلاة و السّلام و جلالت حالت وی. میگوید: خبر نبوّت وی خبری عظیم است و شأن او شأنی جلیل و شما از ان غافل، از جمال او روی گردانیده و از شناخت او وامانده، ندانید که چه گم کردهاید و از چه واماندهاید، مهتری که در عالم خود دو کلمه است و بس: «لا اله الّا اللَّه محمد رسول اللَّه»، یک کلمه اللَّه را و دیگر کلمه محمد را، فرمان آمد که: یا محمد تو در حضرت خود ثنای ما میگوی که ما در حضرت خود ثنای تو میگوییم، یا محمد تو میگویی: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ما میگوییم: «محمد رسول اللَّه». ذرهای از طلعت زیبای آن مهتر در انگشت آدم تعبیه کردند، هشت بهشت بدرود کرد و گفت: ما را خود توانگر آفریدهاند سر ما بحجره هر گدایی فرو نیاید، آن ذره هم چنان میرفت و بهر که میرسید در عین حسرت در شوق آن جمال میسوخت، حشمت نوح و جاه خلیل و کرامت کلیم همه قطرهای بود در مقابل بحر رسالت او، دولت بلال و خباب و عمار و دیگر یاران بود که ابراهیم و موسی و عیسی در عداد احیاء صورت نبودند که اگر ایشان زنده بودندی آن جاروب خدمت که ایشان برداشتند، ابراهیم و موسی برداشتندی، «لو کان موسی حیّا لما و سبعه الّا اتباعی». مهتری با این همه منقبت و مرتبت و کمال و جمال با مشتی گدای بینوا میگوید: «انّما انالکم مثل الوالد لولده»
در شهور سنه احدی و الف (۱۰۰۱ ق) که عبدالمؤمن شیبانی ولد عبداللهخان ازبک به عزم تسخیر قلعه قوچان (قوچان قدیم) با موازی سی هزار لشکر جرار بر سر بوداغ خان آمده، او را محاصره کرد، شاه عباس به معاونت او رفته عبدالمومن خان را از سر قلعه (خبوشان) برخاست و شاه مزبور بوداغ خان را به نوازشات خسروانه مفتخر و سرافراز گردانیده پنج پسر او را به منصب امارت رسانید و حکومت و دارایی آنجا (خراسان) به طریق امیرالامرایی به او تفویض کرد و به عراق عودت نمود، بالفعل در سلک امراء عظام عباسی منخرط است.
عالم آرای عباسی میگوید: شاه " بوداق خان را منظور نظر شفقت گردانیده به منصب والای للگی و اتابیگی (پسر خود) شاهزاده سلطان حسن میرزا معزز و سربلند گردانید و حکومت مشهد مقدس معلی نامزد او شد و الکاء خبوشان و محالی که سابقاً به او متعلق بود، به اولاد او حسنعلی سلطان و حسنعلی سلطان چگنی و سایر برادران تقسیم یافت.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ کار آنست که در ازل کرد، حکم آنست که در ازل راند. خلعت آنست که در ازل داد. قسمتی رفته نه فزوده و نه کاسته یکی را بآب عنایت شسته، و یکی را بمیخ ردّ وابسته. حکمی بی میل و قضایی بیجور، یکی را در دیوان سعد نام ثبت کرد و بر لطف ازلی قبول کرد و علل در میانه نه. یکی را در جریده اشقیا نام ثبت کرد و زنّار ردّ بر میان بست و از درگاه قبول و اقبال براند و زهره دم زدن نه. «قوم طلبوه فخذلهم، قوم هربوا منه فادرکهم»، قومی شب و روز در راه طلب هیچ نیاسوده و در مجاهدات و ریاضات خویشتن را نحیف و نزار گردانیده و دست ردّ بسینه ایشان باز نهاده که: «الطّلب ردّ و الطّریق سدّ».