گردابش

معنی کلمه گردابش در لغت نامه دهخدا

گردابش. [ گ ِ ب ِ ] ( اِ ) اندیشه و تأمل. تعمق و تفحص. || آشفتگی. || دلیل. برهان. ( از ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه گردابش

خوشا طوفانی بحری که گردابش بود ساحل خوشا مسموم عشق تو که باشد زهر تریاقش
محیط عشق خوبان زورق‌آشام است گردابش درین دریا عجب دارم که موجی برکنار افتد
از دوستی مساز به گردابش آسیا خس را به مهربانی سیلاب واگذار
فلک از تماشای او بی حضور به گردابش افتاده دریای شور
جهان جمله یک بحر خون مینمود که گردابش از حلقه ناف بود
جلوهٔ شعله جواله کند گردابش برق تیغت چو نماید به دل بحر گذر
گر فتد راه به دریای دلم طوفان را حلقه گوش کند حلقه گردابش را