جملاتی از کاربرد کلمه گرد یتیمی
بحر نتواند غبار غم ز دل شستن مرا چون گهر گرد یتیمی گشته جزو تن مرا
غبار غم نظر بر مردم روشن گهر دارد نصیبی نیست از گرد یتیمی مهره گل را
بر گهر گرد یتیمی آبروی عزت است از حریم وصل این بی تاب را راندن نداشت
به گرد راه تو بیباک، چشم بد مرساد! که همچو گرد یتیمی به هر جبین ننشست
از گهر گرد یتیمی بحر نتوانست شست کلفت عاشق کم از اشک دمادم کی شود؟
گوهر از گرد یتیمی نتواند دل کند گرد مجنون نتوان از دل این صحرا برد
در بساطی که گهر گرد یتیمی دارد چه غبار از دل غم دیده ما برخیزد؟
گهر به گرد یتیمی نمی رسد صائب در آن محیط که امید ساحل است مرا
خواری روشن ضمیران پیش خیر عزت است گردد از گرد یتیمی گرم، بازار گهر
در وطن هم صاف طینت را ز غربت چاره نیست گوهر این بحر را گرد یتیمی ساحلست