گرد پای

معنی کلمه گرد پای در لغت نامه دهخدا

گردپای. [ گ ِ ] ( اِ مرکب ) پیرامون تخت و اطراف. ( برهان ) ( آنندراج ). این کلمه را در بیت ذیل از فردوسی :
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گردپای .
بمعنی مذکور گرفته است ، ولی احتمال دارد که بمعنی سوم باشد. از سوی دیگر نسخه بدل مصراع دوم چنین است :
پس آنگه ز گیتی گنم گردپای.
رجوع بمعنی آخر شود و همین اصح بنظر میرسد. || جای نشستن. ( برهان ) ( آنندراج ). جای اقامت. || مربع. || ( ص مرکب ) چهارزانو. || گردپای کردن. پای گرد کردن. مربع نشستن. چهارزانو نشستن.

معنی کلمه گرد پای در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پیرامون تخت . ۲ - جای نشستن . یا گرد پا نشستن . مربع نشستن چهار زانو نشستن : هر که سروری ندارد و مخدومی ندارد ... نیک بی ادب باشد و اخلاق ناپسندیده دارد چنانکه کافرخطایی گرد پا می نشیند و اخ و تف می کند .

جملاتی از کاربرد کلمه گرد پای

ز تاریکی و گرد پای سپاه کسی روز روشن ندید ایچ راه
من که این شب را چو مه آراستم گرد پای ملت بیضاستم
به گرد پای سمندش نمی‌رسد مشتاق که دستبوس کند تا بدان دهن چه رسد
ز طبع ارض کدورت چسان رود که زمین فتاده است غباری ز گرد پای جهان
گفتم آخر گر بخواهد کشتنت گرد پای خم بیاید گشتنت