گران تمکین. [ گ ِ ت َ ] ( ص مرکب ) گران وقار. وقور. سخت تمکین. آنکه دیر تمکین کند. آنکه بسنگینی امری یا دستوری را بپذیرد و دیر انجام دهد : برس به داد من ای ساقی گران تمکین که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد.؟ ( از آنندراج ).
معنی کلمه گران تمکین در فرهنگ فارسی
آنکه بسنگینی امری را بپذیرد و دیر انجام دهد سخت تمکین : برس بداد من ای ساقی گران تمکین که تو به منفعل از روی نوبهارم کرد .
جملاتی از کاربرد کلمه گران تمکین
برس به داد من ای ساقی گران تمکین که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد
آن گران تمکین که من دیدم همانا قادر است کز تو بار عاشقی بر دل نهد افزون مرا
سبک گردان عنان ناز تا چرخ گران تمکین سر خورشید را در گوی چوگان تو اندازد
دست من گیرای گران تمکین که چون موج سراب سالها شد قطره در دامان صحرا می زنم
اگر عقل گران تمکین به جولانگاه عشق آید به اندک فرصتی بازیچه طفلانه می گردد
خوشنماتر در نگین دان از نشست گوهرست از بزرگان گران تمکین ز جا برخاستن
گریه از جا نبرد حسن گران تمکین را سرو را آب محال است خرامان سازد
صبر گران تمکین من، کوه است و می بازد کمر چون بگذرد دامن کشان، سرو سبک جولان تو
به گوش، خنده کبک است ناله عشاق ترا که پشت به کوه گران تمکین است
قاف هر چند گرانسنگ و گران تمکین است کوه تمکین تو صد پله بود سنگین تر