گرازی

گرازی

معنی کلمه گرازی در لغت نامه دهخدا

گرازی. [ گ ُ ] ( حامص ) جرأت و دلیری. ( آنندراج ) ( غیاث ).
گرازی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رودمیان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 10هزارگزی باختر رود و 10هزارگزی جنوب باختری راه شوسه عمومی تربت به نیازآباد. هوای آن کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 88 تن می باشد و آب آن از قنات است. محصولاتش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی وکرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنی کلمه گرازی در دانشنامه عمومی

گرازی (سیرجان). گرازی یک روستا در ایران است که در دهستان چهارگنبد شهرستان سیرجان واقع شده است. گرازی ۹۱ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه گرازی

آرتمیس به خاطر ناسپاسی وی، گرازی را برای کشتنش فرستاد که توسط ملئاگروس کشته شد.
تو آهویی مکن جانا گرازی تو شاعر نیستی تصنیف سازی
سگی جنگی تر از گرگان وحشی گرازی خرتر از گاوان طوسی
همی بفخر بخوانند جنگ بیژن  گیو که او میان گرازی بزد بیک خنجر
بیامد یکی سرد مهترپرست چو باد دمان با گرازی به دست
سلیمان نِه‌ای بادبازی مکن چو دندانْ‌نداری گرازی مکن
به هرگاه رازی پدید آورد ز شاهی، گرازی پدید آورد
بود خسته چند ار بر شرزه شیر نیارد گرازی بر او گشت، چیر