معنی کلمه کوبین در لغت نامه دهخدا
بازگشای ای نگار چشم به عبرت
تات نکوبد فلک به گونه کوبین.خجسته ( از لغت فرس چ اقبال ص 364 ).من به نزدیک او شدم پنهان و از وی کوبین بافتن بیاموختم و هر روز... به صحرا برون شدمی و دوخ بیاوردمی و کوبین بافتمی. ( اسرار التوحید ). القفعه ؛ کوبین و زنبیل روغن گران. ( مهذب الاسماء ). || از دو شاهد چنین استنباط می شود که کوبین ظاهراً حصیری نیز بوده است که برای جلوگیری از صدمه آفتاب بالای چشم یا جلو کلاه می گذاشته اند :
نیکو ببین که روی کجا داری
یکسو بکن ز چشم خرد کوبین.ناصرخسرو.از پس خویشم چو شتر می کشید
چشم به کوبین و گرفته زمام.ناصرخسرو.مرحوم دهخدا در یادداشتی پس از ذکر این دو بیت آرد: آیا کوبین آفتاب گردان یعنی لبه جدا بود که در سفرها به جلو کلاه می نهادند تا چشم را آفتاب آسیب نکند؟ || کدین گازران باشد. ( لغت فرس اسدی ). چکش و میخکوب و کدین. ( ناظم الاطباء ). کدین گازران. ( فرهنگ فارسی معین ) :
وانگهی فرزند گازر گازری سازد ز تو
شوید و کوبد ترا در زیرکوبین زرنگ.حکیم غمناک ( از لغت فرس چ اقبال ص 386 ).