کنجکاوانه

معنی کلمه کنجکاوانه در لغت نامه دهخدا

کنجکاوانه. [ ک ُ ن َ/ ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) بطور کنجکاو. متفحص وار: کنجکاوانه همه جا را وارسی کرد. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه کنجکاوانه در فرهنگ عمید

از روی کنجکاوی، مانند کنجکاو.

معنی کلمه کنجکاوانه در فرهنگ فارسی

بطور کنجکاو متفحص وار : کنجکاوانه همه جا را وارسی کرد .

جملاتی از کاربرد کلمه کنجکاوانه

زهرا دختر سیزده ساله و کناره گیری است و به همین جهت مربی مدرسه، کنجکاوانه او را زیر نظر دارد. او برای خود پدری مقوائی ساخته و هر آنچه که در درونش است با آدمک مقوائی در میان می‌گذارد، اما در موضوع انشایش خود را فرزند پدری شهید می‌نامد. مربی در خصوص او به تحقیق می‌پردازد و در می‌یابد که پدر زهرا معتاد و خانواده اش به شدت پریشان و آشفته است، که با پیگیری‌های مربی، پدر مصمم به ترک اعتیاد و بازگشت به زندگی می‌شود.