کمم
معنی کلمه کمم در فرهنگ فارسی
معنی کلمه کمم در دانشنامه اسلامی
جملاتی از کاربرد کلمه کمم
گرچه از ذره کمم در دو جهان لیک چه غم که دل از مهر توام ذره خورشید نماست
یک نور تجلی توام کرد چنان کز نیک و بد و بیش و کمم هیچ نماند
ترا دیده تنگ است از آن من کمم اگرنه من افزون از این عالمم
برفتی و کمم انگاشتی تو دل از دعوی من برداشتی تو
بر سر دریا چو از کاهی کمم در آشنا با گهر در قعر دریا آشنایی چون کنم
نه ازتان فزونم، نه ازتان کمم که من نیز مثل شما آدمم
اهلی اگر ز گل بود مرغ کمال زاریش من نه کمم ازو ولی لاف کمال کم زنم
که دارد طاقت سنگ ترازوی عدم بود کمم چندانکه از من هیچکس افزون نمیباشد
هان و هان منگر تو در زفتی من که کمم در وقت جنگ از پیرزن
گردن نهادم حکم ترا من خواهی کمم کن خواهی فزون کن