کماهی

معنی کلمه کماهی در لغت نامه دهخدا

کماهی. [ ک َ هی / ک َ هَِ ی َ ] ( ع ق مرکب ) رجوع به ترکیبهای کَما شود.
کماهی. [ ] ( اِخ ) تیره ای از بهمئی از شعبه لیراوی ، از ایلهای کوه کیلویه فارس. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 89 ).

معنی کلمه کماهی در فرهنگ عمید

همچنان که هست.

معنی کلمه کماهی در فرهنگ فارسی

تیره از بهمئی از شعبه لیراوی از ایلهای کوه کیلویه فارس

جملاتی از کاربرد کلمه کماهی

ای در هوای مهر تو ذرات کاینات واقف نه از کماهی ذات تو هیچ ذات
چو رنجیدند یارانت کماهی نبخشندت اگر صد عذر خواهی
به مردم ز من احکام کماهی رساندی چه اوامر چه نواهی
سرمه واری وام کن از خاک پای اهل دید تا مگر اشیای عالم را کماهی بنگری
همانا که رأی همایون شاه ندارد ز حالم کماهی خبر
اسرار وجود را کماهی دیده نظر خدای بینت
شوی خود از اراده خود کماهی فنا اندر ارادات الهی
بر لوح جبین یار خوانده نقش ازل و ابد کماهی
تأمل شبهه ایجاد است در اسرار یکتایی ز وهم ظاهر و مظهر برآ سیر کماهی ‌کن
عاشقان در آتش عشق تو خود را سوختند تا کماهی سر عشق و عاشقی آموختند