جملاتی از کاربرد کلمه کمان گوشه
ز بی قوتی شد کمان گوشه گیر به دریوزه سوی نشان رفت تیر
روح الامینش همچو کمان گوشه گشته یافت زان بر خدنگ خاطر من بست شهپرش
کمند دلیران گلوگیر شد کمان گوشه گیر و روان تیر شد
خمی از کجی بر کج ابروش رفت کمان گوشه بر گوشه گوش رفت
گرفته ام چو کمان گوشه ای ز دستِ حسود که تیرِ طعنه روان کرده اند از همه سوی
ناوک غمزه خونریز مزن بر دل من نیست محتاج کمان گوشه ابروت بتیر
در معرکه خصم تو که بادا بجهان گم چون زاغ کمان گوشه نشین گشت چو تیرت
هر روز کمان گوشه تو بگراید رو دلبرکی جو که ترا برباید
قربان کمان گوشه ابروی تو گشتیم چون تیر جفاهای تو در کیش نداریم
گه کند تیر چرخت از سر امن چون کمان گوشه کشته و زهوار