کلیدان

معنی کلمه کلیدان در لغت نامه دهخدا

کلیدان. [ ک َ ] ( اِ ) کنده ای را گویند که بر پای دزدان و گناهکاران نهند. ( برهان ). کنده ای که بر پای مجرمان نهند. ( آنندراج ). کنده و هر چیز شبیه به آن که بر پای دزدان و گنهکاران نهند. ( ناظم الاطباء ).
کلیدان. [ ک ِ ] ( اِ مرکب ) آلت بست و گشاد در باغ و در کوچه و امثال آن را گویند. و به عربی غلق خوانند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). آلت بست و گشاد در خانه و در باغ. ( آنندراج ). کلیددان. ( حاشیه ٔبرهان چ معین ). کلیدانه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مِغلاق. کظیم. مِعنَک. ( منتهی الارب ) :
باز کردم در و شدم به کده
در کلیدان نبود سخت کده. طیان.همه آویخته از دامن دعوی دروغ
چون کفه از کس گاو و چو کلیدان ز مدنگ.قریعالدهر.دهقان بی ده است و شتربان بی شتر
پالان بی خر است و کلیدان بی تزه.لبیبی ( از گنج بازیافته ص 32 ).زان در مثل گذشت که شطرنجیان زنند
شاهان بی هده چو کلیدان بی کده.( لغت فرس چ اقبال ص 434 ).کانکه شد پاسبان خانه و زر
چون کلیدان بماند از پس در.سنائی.اندرین کوچه خانه ای باید
ور کلیدان به چپ بود شاید.سنائی.چرخ مقرنس نمای ، کلبه میمون اوست
نعش فلک تختهاش ، قطب کلیدان او.خاقانی.حجره دل را کز کعبه وحدت اثر است
در به فردوس و کلیدان به خراسان یابم.خاقانی.پاسبانش برون در قفل است
پرده دارش درون کلیدان است.خاقانی.هر روز یک دینار کسب می کرد و شب به درویشان دادی و به کلیدان بیوه زنان انداختی چنانکه ندانستندی. ( تذکرة الاولیاء ).و رجوع به کَلیدان شود. || و قفل را نیز گفته اند. ( برهان ). قفل. ( ناظم الاطباء ). و اصل آن کلیددان بوده یعنی قفل. ( آنندراج ) :
دهان تو کلیدانی است هموار
زبان تو کلید آن ، نگهدار.محمود قتالی ( از انجمن آرا ذیل اسکندان ).

معنی کلمه کلیدان در فرهنگ عمید

۱. = قفل
۲. = کلون

معنی کلمه کلیدان در فرهنگ فارسی

کلیه دان، قفل، کلون، کلیدانه هم گفته شده
( اسم ) آلت بستن و گشادن در علق : دهان تو کلیدانی است هموار زبان تو کلید آن نگهدار . ( محمود قتالی )

جملاتی از کاربرد کلمه کلیدان

ز آن در مثل گذشت که شطرنجیان زنند شاهان بیهده چو کلیدان بی کده
چیست دنیا سرای آفت و شر چون کلیدان زاولی به دو در
چرخ مقرنس نمای کلبهٔ میمون اوست نعش فلک تخت‌هاش، قطب کلیدان او
اندرین کوچه خانه‌ای باید گر کلیدان به چپ بود شاید
حجرهٔ دل را کز کعبهٔ وحدت اثر است در به فردوس و کلیدان به خراسان یابم
پاسبانش برون در قفل است پرده دارش درون کلیدان است