معنی کلمه کله پاچه در لغت نامه دهخدا
- کله پاچه شدن ؛ مضطرب و سراسیمه شدن. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پا شدن شود.
|| خوراکی که از کله و پاچه گوسفند سازند. طرز تهیه آن چنین است که موهای کله و پاچه را باآب آهک سوزانند و کله و پاچه را جوشانده داخل بینی و دهان گوسفند را پاک کنند و با چاقو تراشند و سپس با پیاز و شکنبه و شیردان بار کنند و یک قطعه دنبه و قدری گوشت گردن هم بدان علاوه نمایند. ( فرهنگ فارسی معین ). آبگوشتی که از سر و پاچه های گوسفند و جز آن سازند و گاه بر آن گوشت گردن و شکنبه گوسفند افزایند.طعامی که از کله گوسفند و پاچه آن کنند. شاخ دار. چشم دار . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- امثال :
موش چیست تا کله پاچه اش چه باشد ؟!؛ یعنی از شخصی کوچک توقعی بزرگ داشتن بیجاست.