معنی کلمه کسیر در لغت نامه دهخدا
کسیر. [ ک َ ] ( ع ص ) شکسته شده و شکست خورده. ( ناظم الاطباء ). شکسته. ( منتهی الارب ). مکسور. ( اقرب الموارد ). ج ، کسری [ ک َ را ] و کساری [ ک َ را ]. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
- شاة کسیر ؛ گوسپندی که یکی از دست و پای آن شکسته شده باشد.
- ناقة کسیر ؛ ناقة کسیرة، ماده شتر شکسته اندام. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
|| پوسیده. || بیچاره. ( ناظم الاطباء ).
کسیر. [ ک ُ س َ ] ( اِخ ) نام کوهی بلند مشرف بر منتهای دریای عمان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یاقوت گوید: کُسَیْر و عُوَیْر مصغر کسیر و عویر دو کوهند مشرف بر اقصای دریای عمان دشوارگذارو سخت پناه و بدین مناسبت این نام گرفته است و گویندکسیر و عویر و ثالث لیس فیه خیر. ( معجم البلدان ).