معنی کلمه کراع در لغت نامه دهخدا
کراع. [ ] ( اِخ ) یکی از عالمان لغت بود. ابن خلدون در ذیل دانش لغت می نویسد: و کراع یکی از پیشوایان لغت را کتابی است به نام المنجد. ( از ترجمه مقدمه ابن خلدون ج 2 ).
کراع. [ ک َرْ را ] ( ع ص ) آنکه دوست دارد فرومایگان را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه شتران خود را آب باران خوراند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنکه مال خود را از باران سیراب کند. ( از اقرب الموارد ).