کذی

معنی کلمه کذی در فرهنگ عمید

چنین، چنین است.
* کذی و کذی: چنین و چنان: گفتش ای ابله کذی و کذی / ای تو را جهل سال و ماه غذی (سنائی۱: ۴۰۸ ).

جملاتی از کاربرد کلمه کذی

اذا ارعوی عاد الی جهله کذی الضّنا عاد الی نکسه‌
گفتش ای ابله کذی و کذی ای ترا جهل سال و ماه غذی
ای کذی و کذی چه کار است این در ره شرع ننگ و عارست این
گفتم بخدای تو آن مردی که من ترا دیدم بکوه لبنان. گفت من آنم، گفتم: چون افتادی و این چه کارتست؟ گفت روزی ماهی بریانی می‌کردم قسم کردم بهینه از سوی خود نهادم تا بدین جای افتیدم کذی کان الحدیث. بوجعفر حداد دواند: یکی بوجعفر حداد بغدادی کبیر استاد بوجعفر حداد صغیر ایذ، از اقران جنید بود، و رویم٭ و بوجعفر بن بکیر بن حداد الصغیر مصریست از اصحاب بوجعفر حداد کبیر است، و بابن عطا نشسته و شاگردی کرده و بوتراب نخشبی٭ دیده و باو صحبت کرده. ٭ کی بوجعفر حداد بمصر بوده، وی هفده سال آهنگری می‌کرد، هر روز بدینار و بده درم، و ازان چیز خود را بکار نکردی و همه بر درویشان نفقه کردی، و شبانگاه بدر سرای جنید٭ شدی، نان باره چند بستدی و بخوردی و با مسجد شدی و بخفتی و از هیچ پیر سوال نکردی و نپرسیدی می‌نگریستی و نظاره می‌کردی تا خود چه رفتی. بوجعفر حداد گفت: اذا رایت ضر الفقیر فی ثوبه فلا ترج فلاحه ٭ کی وقتی بوجعفر حداد در بادیه بود بر سر چاه در آب می‌نگریست، بوتراب فرا رسید شیخ الاسلام گفت: که این نه بوتراب نخشبی بود، که این دیگریست. گفت باجعفر چه می‌کنی؟ گفت شانزده روز است تا آب نیافته‌ام، اکنون با آب رسیدم نشسته‌ام میان یقین و علم، تا کدام غلبه کند بران بروم. بوتراب گفت: با جعفر! ترا از شان شان بود عظیم و برفت.
و کذی الکتائب تلتقی لقراعها و لها امام الالتقا طائع