کامور. [ کام ْ وَ] ( ص مرکب ) کامیاب و فیروزمند. بهره مند و بختیار. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). کامیاب. کامروا. ( شعوری ج 2 ص 238 ) : بسکه با لطف و کرم شد نامور در جهان نبود نظیرش کامور.میرنظمی ( از آنندراج ).در فرهنگ ناظم الاطباء معنی موافق آرزو، بر حسب میل نیز دارد؛ اما ظاهراً استوار نیست و کاموری باید بدین معنی باشد. رجوع بکاموری شود.