معنی کلمه کافری در لغت نامه دهخدا
به نظم اندر آری دروغ و طمع را
دروغ است سرمایه مر کافری را.ناصرخسرو.ز دانش یکی جامه کن جانت را
که بی دانشی مایه کافری است.ناصرخسرو.عشق را با کافری خویشی بود
کافری خود مغز درویشی بود.عطار.جوری که تو میکنی به اسلام
در ملت کافری ندیدم.سعدی.کاهلی کافری بود. ( جامعالتمثیل ).
کافری. [ ف ِ ] ( اِخ ) نام کوهی است در سمت جنوبی کله وار و قسمت شمالی بندر طاهری از بلوک سیراف.