معنی کلمه کاسه گری در لغت نامه دهخدا
- فوت کاسه گری ؛ کنایه از وارد بودن به دقایق یک عمل. آگاهی از پیچ و خم یک کار و نکات باریکتر از موی آن داشتن.
|| سرودن و نواختن کاسه گر ( نوایی از موسیقی ) :
یک دو دم بر سه قول کاسه گری
چارکاس مغانه بستانیم.خاقانی.حالت سرو چنانست که ذوقی دارد
نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری.نجیب جرفادقانی ( از جهانگیری ).|| ( اِ مرکب ) کارخانه کاسه وبشقاب و آوندهای چینی سازی. ( ناظم الاطباء ).