کاستان

کاستان

معنی کلمه کاستان در لغت نامه دهخدا

کاستان. ( اِخ ) دهی از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد، واقع در 45هزارگزی جنوب باختری کاشمر و 8هزارگزی جنوب شوسه عمومی بجنورد به سراوه. تپه و کوهستانی و گرمسیر و دارای 113 تن سکنه است. چشمه و رودخانه دارد، محصول آن غلات و بنشن و تریاک و شغل اهالی زراعت و مالداری است وراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنی کلمه کاستان در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان سملقان بخش مانه بجنورد

معنی کلمه کاستان در دانشنامه عمومی

کاستان روستایی در دهستان قاضی بخش سملقان شهرستان مانه و سملقان استان خراسان شمالی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۸۰۳ نفر ( ۲۳۲خانوار ) بوده است.
زبان مردم این روستا ترکی خراسانی می باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه کاستان

آنقدر سجده پی شکر تو در سر دارم کاستان حرم کعبه شود فرسوده
ناصحا دعوت مکن ما را به فردوس برین کاستان همت صاحبدلان زآن بر ترست
تاجداران پا ز سر ناکرده در وی چون روند کاستان او قدمگاه خدیو اعظم است
بندهٔ مخلص معزی را همی باید همی کاستان درگهت را هر شبی بالین کند
هنوز بی خبری زانکه جبهه بر در تو نسوده ایم چنان کاستان بجنباند
بر سر کویش ببوسیم آستان و بگذریم کاستان تنگ است ما را برنتابد بیش از این
اینک تکیه‌گاه خسرو والا سریر کاستان روب درش را عرش اعظم متکاست
آفتاب خاوری زان ملک بحر و برگرفت کاستان و بام این درگه زرخ در زر گرفت